رابطه انسان با خودروابط انسان با خود را در دو گروه، روابط شناختی که دربرگیرنده معرفت انسان به خود و داوریهای او درباره خود میشود؛ و روابط عملی که عملکردهای انسان نسبت به خود در آن جای دارد، بررسی میشود. ۱ - مقصود از رابطه انسان با خودارزش اخلاقی هر عمل، از طریق معلوم ساختن تاثیر آن در تحقق غایت وجودی انسان تعیین میشود. اگر بپذیریم که هر رابطهای دو طرف میخواهد، ناگزیر باید برای روابط انسان با خویش توضیحی داشته باشیم. پس میگوییم اگر بخواهیم به رابطهای میان انسان و خودش قایل شویم، باید نوعی تعدد وجوه و ابعاد را در او بپذیریم. در این صورت مقصود از رابطه انسان با خود، روابطی است که میان ابعاد مختلف وجود او برقرار میشود. آشکارترین ابعاد وجودی انسان که از یکدیگر تمیز داده میشو، نفس و بدن اوست. آیا مقصود از رابطه انسان با خود، رابطه نفس و بدن است؟ با در نظر آوردن افعال اختیاری انسان نسبت به بدن خویش رابطه نفس و بدن یکی از روابطی است که میتوان درباره ارزش اخلاقی آن سخن گفت، ولی آیا رابطه انسان با خود منحصر به همین رابطه است؟ بدون شک اینگونه نیست. برای نمونه، انسان خود را میشناسد. شناخت نوعی رابطه است که میان عالم و معلوم برقرار است. آیا مقصود از اینکه انسان خود را میشناسد این است که نفس انسان به وجود بدنش آگاه است؟ بیشک چنین نیست. انسان علاوه بر آگاهی از بدن خود نسبت به افعال و احوال خویش نیز آگاه است. انسان به اراده، شادمانی، اندوه و... دیگر احوال خود آگاه است و هیچ یک از افعال و احوال او، بدنِ او نیستند. ممکن است زمانی انسان خود را فریب دهد و به خود خیانت کند. آیا میتوان فریبکار و خائن را نفس و فریبخورده و خیانتشده را بدن دانست؟ قطعاً پاسخ منفی است. ۱.۱ - رجوع به خویشتنبنابراین باید ابعاد دیگری را نیز در این رابطه در نظر گرفت. برای مشخص شدن این ابعاد، باید خود را شناخت. تصدیق اینکه انسان با خود روابطی دارد با رجوع به خود امکانپذیر است. هر کس با تامل در خویشتن تایید میکند روابطی را در درون خود با خود دارد. بنابراین اصلِ وجود رابطه با خود نیازمند اثبات نیست، ولی برای آنکه هم تصوری واضحتر از این رابطه پدید آید و هم تصدیق به وجود این رابطه از اطمینان بیشتری برخوردار باشد، روابط انسان با خود را به دو گروه تقسیم میکنیم. گروه اول را «روابط شناختی» مینامیم. روابط شناختی، در بر گیرنده معرفت انسان به خود و داوریهای او درباره خود میشود. گروه دوم «روابط عملی» را شامل میشود. در گروه دوم عملکردهای انسان نسبت به خود جای دارد. ۲ - روابط شناختیریشهایترین شکل رابطه شناختی، خودشناسی است. در ادبیات گذشته ما از این رابطه به معرفةالنفس یاد کردهاند. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرمایند: «کفی بالمرء معرفة ان یعرف نفسه، و کفی بالمرء جهلاً ان یجهل نفسه؛ در دانش انسان همین بس که خود را بشناسد و در جهل انسان همین بس که به خود جاهل باشد». در این روایت در مقابل معرفت به نفس، جهل به نفس ذکر شده است. در قرآن کریم فراموش کردن نفس، معادل جهل به نفس است و همراه با عامل آن در این آیه ذکر شده است: «ولاتکونوا کالذین نسوااللَّه فانسهم انفسهم؛ و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشی کرده است». ۲.۱ - آگاهی به نفس خویشانسان به نفس خویش آگاه است: در آیه دیگر از خود آگاهی انسان نسبت به نفسش یاد شده است: «بل الانسان علی نفسه بصیرة؛ بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است». در نتیجه خود میتواند درباره خود داوری کند. خداوند در روز قیامت به او چنین خطاب میکند: «اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیباً؛ نامه ات را بخوان، کافی است که امروز خودت حسابرس خود باشی». و چون خود را حسابرسی میکند بر علیه خویش حکم میکند و به گناهش اقرار مینماید: «فاعترفوا بذنوبهم؛اینجاست که به گناه خود اعتراف میکنند». گاه انسانی که از خود غفلت نموده درباره خود داوری خطا میکند و خویشتن را به گونهای خلاف آنچه هست میشمارد. «الم تر الی الذین یزکون انفسهم؛ آیا به کسانی که خویشتن را پاک میشمارند ننگریستهای». محاسبه، داوری، اعتراف، تزکیه و... همگی حکایت از شناختهایی دارند که انسان از خویشتن پیدا میکند؛ در حالی که فاعل شناسایی و متعلق شناسایی یک چیز است. پس چنانکه گفتیم باید طرفین این رابطه را دو وجه و دو بعد از «خود» دانست. ۳ - روابط عملیروابط عملی انسان با خویشتن همه فعالیتهای او را دربر میگیرد. انسان در روابط خود با خود، محیط و دیگران، در حقیقت به رابطهای با خود تحقق میبخشد. هر چه با دیگران میکند، در واقع با خود میکند، انسان در آنچه که انجام میدهد بر خود ستم و یا بر خود احسان میکند: «و من ذریتهما محسنٌ و ظالم لنفسه؛ از نسل آن دو برخی نیکوکار و برخی به خود ستمکار بودند». خروج از اعتدال، ظلم به نفس است: «فمنهم ظالم و منهم مقتصد؛ برخی از آنان بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانهرو». ظلم بر نفس، از طرق خیانت به خویشتن، خودفریبی، دشمنی با خود، گمراه کردن خویش و... صورت میگیرد و احسان به خویش از طرق نیکی به دیگران، شکرگزاری، تزکیه خود، استغفار و... انجام میشود. درباره هر یک از این کارها که ظلم یا احسان بر خویشتن محسوب میشود، آیاتی در قرآن کریم و نیز احادیثی در کلمات معصومین (علیهمالسّلام) وجود دارد. ۳.۱ - نتیجه ظلم و احسان به خودظلم بر خویش به هر طریق که انجام گیرد به خسارت میانجامد و احسان به هر شیوه که باشد به سود و پیروزی که همان فلاح و رستگاری خاتمه مییابد. هر یک از روابط انسان که ظلم به خویشتن است و به خسارت میانجامد، ضایع کننده سرمایههای انسان است. یعنی سرمایه عمر و استعداد آدمی را مصرف میکند، ولی نتیجه مطلوب را که نجات و رستگاری و قرب خداوند است پدید نمیآورد. روابط ظالمانه انسان با خویشتن، روابطی با ارزش اخلاقی منفی هستند و در نقطه مقابل، احسان به خود که تقرب به خداوند و تحقق غایت هستی آدمی را در پی دارد، ارزش مثبت اخلاقی دارد. ۴ - پانویس۵ - منبعسایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «رابطه انسان با خود»، تاریخ بازیابی ۹۵/۸/۱۴. |